باز هم از چشمه لبهای من
تشنه ای سیراب شد سیراب شد
باز هم در بستر آغوش من
رهروی در خواب شد در خواب شد
-------------------------------
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا میبرم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش
----------------------------------
بخدا غنچه شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله آه شدم صد افسوس
که لبم باز برآن لب نرسید
-----------------------------------
آن آرزوی گمشده می رقصد
در پرده های مبهم پندارم
--------------------------------
نه امیدی که بر آن خوش دل کنم
نه پیغامی نه پیک آشنائی
نه در چشمی نگاه فتنه سازی
نه آهنگ پر از موج صدائی
---------------------------------
لای لای، پسر کوچک من
دیده بربند،که شب آمده است
دیده بربند،که این دیو سیاه
خون به کف،خنده به لب امده است
-------------------------------------
سر به دامان من خسته گذار
گوش کن بانگ قدمهایش را
کمر نارون پیر شکست
تا که بگذاشت برآن پایش را
-------------------------------------
کتابی،خلوتی،شعری،سکوتی
مرا مستی و سکر زندگانی است
چه غم گر در بهشتی ره ندارم
که در قلبم بهشتی جاودانی است
-------------------------------------
نسیم از من هزاران بوسه گرفت
هزاران بوسه بخشدیم به خورشید
در آن زندان که زندانبان تو بودی
شبی بنیادم از یک بوسه لرزید
-------------------------------------
نی حال دل سوخته دل بتوان گفت
جانم آن گمشده را جوید
زین همه کوشش بی حاصل
عقل سرگشته به من گوید
-----------------------------------
عاقبت خط جاده پایان یافت
من رسیده ز ره غبار آلود
تشنه بر چشمه ره نبرد و دریغ
شهر من گور آرزویم بود
------------------------------------
امشب به قصه دل من گوش می کنی
فردا مرا چو قصه فراموش می کنی
----------------------------------
تو همان به که نیندیشی
به من و درد روانسوزم
که من از درد نیاسایم
که من از شعله نیفروزم
--------------------------------
دیگر نکنم ز روی نادانی
قربانی عشق او غرورم را
شاید که چو بگذرم از او یابم
آن گمشده شادی و سرورم را
--------------------------------
از سیاهی چرا حذر کردن
شب پر از قطره های الماس است
آنچه از شب بجای می ماند
عطر سکرآور گل یاس است
--------------------------------
شمع ‚ ای شمع چه میخندی ؟
به شب تیره خاموشم
بخدا مُردم از این حسرت
که چرا نیست در آغوشم
---------------------------------
منم آن مرغ آن مرغی که دیریست
به سر اندیشه پرواز دارم
سرود ناله شد در سینه ی تنگ
به حسرتها سر آمد روزگارم
----------------------------------
بخدا در دل و جانم نیست
هیچ جز حسرت دیدارش
سوختم از غم و کی باشد
غم من مایه آزارش
-------------------------------
دیگر نکنم ز روی نادانی
قربانی عشق او غرورم را
شاید که چو بگذرم از او یابم
آن گمشده شادی و سرورم را
----------------------------------
تو همان به که نیندیشی
به من و درد روانسوزم
که من از درد نیاسایم
که من از شعله نیفروزم
:: موضوعات مرتبط:
متون ,
,
:: برچسبها:
اشعار فرحزاد ,
اشعار فروغ فرحزاد ,
فروغ فرحزاد ,
چکیده اشعار فروغ فرحزاد ,
گزیده ای از اشعار فرحزاد ,
گزیده ای از اشعار فروغ فرحزاد ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0